توضیحات
دانلود پاورپوينت جامع وکامل نظم و نثر در زبان فارسی
28 اسلاید
چکيده محتواي فايل:
نظم و نثر در زبان فارسی
نثر
•انواع نثر
•سخن بر دو گونه است: یا نثر است یا نظم. نثر، در لغت به معنی پراکندن و افشاندن و نیز به معنی افشانده و پراکنده است؛ و در اصطلاح سخنی است که مقید به وزن و قافیه نباشد. نثر را طبق یک تقسیم بندی کلی بر سه نوع دانسته اند:
• 1) نثر مرسل، 2) نثر مسجّع، 3) نثر مصنوع و فنی.
•1. نثر مرسل
•نثری است که آزاد و خالی ازقید سجع باشد؛ کتاب های تاریخ بلعمی (ترجمهء تاریخ طبری)، ترجمۀ تفسیر طبری، حدود العالم، سفرنامۀ ناصر خسرو، سیاست نامه، قابوسنامه، کیمیای سعادت، تاریخ بیهقی، اسرار التوحید، تذکرةالاولیا و صدها کتاب دیگر از این دست، و نیز نثر متداول عصر ما نمونه های نثر مرسلند. اینک چند نمونه از این نوع نثر:
•و این بهرام را کرمانشاه خواندند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به کودکی؛ و خلق او را مطیع شدند، و مُلک بر او راست شد و یازده سال مَلِک بود. پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را در میان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد و کس ندانست که آن تیر که زد، و پسرش بنشست، نام او یزدجردالاثیم، و بسیار ستم کرد و از بهر آن او را اثیم خواندندش و به پارسی بزه گر خواندندی که بزه بسیار کردی.
• (تاریخ بلعمی، ص 920)
•طبس شهری انبوه است، اگر چه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند؛ خرماستانها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد… . و در آن وقت امیر آن شهر، گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنان که به شب در سرایها نبستندی. و ستور در کویها باشد، با آن که شهر را دیوار نباشد و هیچ زن را زَهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل او.
•و از آنچه من در عرب و عجم دیدم، از عدل و امن، به چهار موضع دیدم:
•یکی به ناحیت دشت، در ایام لشکر خان؛ دویّم به دیلمستان در زمان امیر امیران جستان بن ابراهیم؛ سیّوم به مصر در ایام المستنصر بالله امیرالمؤمنین؛ چهارم به طبس در ایام امیر ابوالحسن گیلکی بن محمد و چندان که بگشتم به ایمنی این چهار موضع ندیدم و نشنیدم. (سفرنامه ، ص 169)
•چنین آورده اند که فضل، وزیر مأمون خلیفه، به مرو، عتاب کرد با حسین مصعب پدر طاهر ذوالیمینین و گفت: «پسرت طاهر دیگر گونه شد و باد در سر کرد و خویشتن را نمی شناسد». حسین گفت: «ایها الوزیر، من پیری ام در این دولت بنده و فرمانبردار، و ندانم که نصیحت و اخلاص من، شما را مقرر است، اما پسرم طاهر از من بنده تر و فرمانبردارتر است؛ و جوابی دارم در باب وی سخت کوتاه؛ اما درشت و دلگیر؛ اگر دستوری دهی بگویم». گفت: «دادم»؛ گفت: «أید الله الوزیر؛ امیر المؤمنین او را از فرودست تر اولیا و حشم خویش به دست گرفت و سینهء او بشکافت و دلی ضعیف که چنویی را باشد از آنجا بیرون گرفت و دلی آنجا نهاد که بدان دل برادرش را- خلیفه ای چون محمد زبیده- بکشت؛ و با آن دل که داد، آلت و قوت و لشکر داد. امروز چون کار بدین درجه رسید که پوشیده نیست، می خواهی که تو را گردن نهد و همچنان باشد که اول بود؟ به هیچ حال، این راست نیاید، مگر او را بدان درجه بری که از اول بود. من آنچه دانستم بگفتم و فرمان تو بود؛ و این خبر به مأمون برداشتند. سخت خوش آمدش. جواب حسین مصعب پسندیده آمد. گفت: «مرا این سخن از فتح بغداد خوشتر آمد، که پسرش کرد».
• (تاریخ بیهقی، ص 169- 170)
•شیخ ابو سعید یک بار یه طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. شیخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم می آمدند و می نشستند. چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم می آمد چنان که کسی را جای نماند، معرف برخاست و گفت: خدایش بیامرزد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. شیخ گفت: «و صلی الله علی محمد و آل اجمعین». و دست به روی فرود آورد و گفت: «هر چه ما خواستیم گفت و جملهء پیغامبران بگفته اند، او بگفت: خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آن روز بیش از این نگفت».
•2. نثر مسجّع
•به نثری گفته می شود که در آن، جمله های قرینه، دارای سجع باشند؛ سجع در نثر، به منزلهء قافیه است در شعر:
•سجع، در لغت به معنی «آواز پرندگان» است عموماً و «آواز کبوتر و فاخته» خصوصاً و در اصطلاح ادبا: آوردن کلمات هموزن، یا هم قافیه یا هموزن، و هم قافیه است در پایان جمله های قرینه. به عبارت دیگر سجع آن است که کلمه های آخر قرینه ها، در وزن یا آخرین حرف اصلی (حرف روی) یا هر دو موافق باشند.
•جمله های قرینه، به دو یا چند جمله ای که در پایان آنها کلمات سجع آورده می شود؛ جمله های قرینه می گویند. چنان که گذشت هر نوشته ای که در آن سجع به کار رفته باشد، «مسجّع» نامیده می شود؛ نظیر نمونه های زیر:
•– طالب دنیا رنجور است و طالب عقبی مزدور است و طالب مولی مسرور است.
•– بندهء آنی که در بند آنی.
•– هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.
•– منّت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید، مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
•– گدای نیک انجام به از پادشاهی بدفرجام.
•سجع نویسی، از شیوه های نویسندگی و سخنوری معمول و موافق و ملایم با طبیعت زبان عربی است و با زبان فارسی چندان سازگاری و موافقت ندارد؛ و به همین دلیل است که از میان این همه سجع نویسی فارسی، تنها کار چند نفر- که از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند- خواندنی و مقبول و خواستنی از آب درآمده است.
•امیر عنصر المعالی در قابوسنامه گوید: «و تکلفهای نامهء تازی، خود معلوم است که چون باید کرد و اندر نامهء تازی، سجع هنر است خوش آید؛ لکن اندر نامهء پارسی، سجع ناخوش آید، اگر نگویی بهتر».
•سجع نویسی، یه تقلید و پیروی از این شیوهء نویسندگی و سخنوری در زبان و ادب عربی، در ایران، رایج گردید و پیش از شروع رسمی و قطعی سجع نویسی در ایران، فقط نمونه هایی مختصر از آن، در دیباچهء بعضی کتابهای کهن فارسی به چشم می خورد.
•ابوبکر اخوینی بخارایی، در صفحهء سیزده دیباچه هدایة المتعلمین فی الطب که به سال 373 هـ.ق تألیف کرده چنین نوشته است: «سپاس مر ایزد را که آفریدگار زمین و آسمان است و آفریدگار هر چه اندر این دو میان است».
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.